حکایت| وقتی ملانصرالدین داروغه میشود

آخرین خبر/روزی از روزها داروغه شهر وارد کاخ حاکم شد تا درباره پولهایی که از مردم گرفته بود با حاکم حساب و کتاب کند. حاکم نگاهی به کاغذ انداخت، عصبانی شد و گفت: «این چه دستخطی است که داری؟ سزایت این است که تمام این کاغذ را بخوری!»
داروغه از ترس حاکم کاغذ را خورد.
بعد حاکم از سربازانش پرسید آیا در شهر کسی را میشناسند که زرنگ و قلدر باشد و بتواند جانشین داروغه شود؟ سربازان ملانصرالدین را به او معرفی کردند.
ملانصرالدین وقتی ماجرای کاغذخوردن داروغه قبلی را فهمید خیلی ترسید چون دستخط خودش هم دستکمی از او نداشت. یک ماه گذشت و نوبت حساب و کتاب شد؛ ملانصرالدین با یک ظرف بزرگ کلوچه وارد کاخ شد. حاکم با تعجب پرسید: «این کلوچهها برای چیست؟»
ملانصرالدین گفت: «تمام پولهایی را که از مردم گرفتم روی کلوچهها نوشتهام تا اگر مجبور به خوردنم کنید، همه کلوچهها را یکجا بخورم!»